سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
   
کتاب نورالدین مرا بهت زده کرد
یادداشت یامین پور برای یک کتاب
کتاب نورالدین مرا بهت‌زده کرد

 نورالدین گاهی توان تصور صحنه ها را هم از من گرفت و من فقط کتاب را بستم و خیره ماندم به دیوار روبرویم. وقتی که دستش در صورتش فرو رفت... وقتی که آتش خمپاره او را به یک گلوله ی گوشت کباب شده بدل کرد، وقتی که...

خبرگزاری فارس: کتاب نورالدین مرا بهت‌زده کرد

 وحید یامین‌پور در وبلاگش مطلبی را در مورد کتاب «نورالدین پسر ایران» نوشته است که این متن در ذیل آمده است:

کتاب ادبیات داستانی و غیر داستانی مقاومت زیاد خوانده بودم؛ ولی درباره نورالدین بهت زده ام.

بارها وسط مطالعه کتاب را بستم و به دیوار روبرویم خیره شدم. جوانی که در 17 سالگی 70 درصد جراحت دارد و با همان پیکر آتش گرفته و سرهم بندی شده، 80 ماه دیگر با خود، آتش و دشمن می جنگد.

بارها با خود گفتم امکان ندارد چنین وضعیتی را کسی تحمل کند. اگر کتاب در قالب ادبیات داستانی بود هم آن را به اغراق و مبالغه گویی متهم می کردم.

همیشه احمد دهقان را بخاطر «سفر به گرای 270 درجه» زمانی که له شدن علی، جوان آر پی جی زن را زیر شنی تانک های عراقی در کربلای 5 توصیف می کند، ستایش می کردم.

با ناصر آن داستان گریسته بودم، همچنین با سید ابوالفضل کاظمی، وقتی که در «کوچه نقاش ها» تکه پاره شدن همرزمانش را در هور روایت می کند، و اوج حماسه را تجربه کرده بودم، هنگامیکه بابا نظر سوار بر موتور، خط پدافندی را در شلمچه طی می کند تا گریبان افسر عراقی را بگیرد؛ در حرمان هور، حماسه یاسین، مرد و ... ولی «نورالدین، پسر ایران» مرا از گریستن و افتخار کردن و حسرت خوردن، به بهت زدگی کشاند.

روایت نورالدین از بدر، والفجر هشت، کربلای 4 و یامهدی، بی نظیر است. دقیق، صادقانه و عمیق. بارها درباره ی این عملیات ها شنیده و خوانده بودم. ولی هیچگاه آنرا ندیده بودم. نورالدین آنرا به من نشان داد.

هنگامیکه صحنه بازگشتن به محل شهادت «امیر» را در زیر آتش بی امان در فاو روایت می کند، انگار که زیر بغلش را گرفته باشم و با او مرثیه سر داده باشم...

وقتی که دندانهایش قفل شده بود و او مجبور شد دو دندانش را بشکند تا چیزی بخورد، دندان درد گرفتم...

وقتی در سرمای اسفند در عمق کارون غواصی می کرد، سردم شد و به خودم لرزیدم...

روزی که شکمش منفجر شد و روده هایش بیرون ریخت، سرگیجه گرفتم...

... ولی نورالدین گاهی توان تصور صحنه ها را هم از من گرفت و من فقط کتاب را بستم و خیره ماندم به دیوار روبرویم. وقتی که دستش در صورتش فرو رفت... وقتی که آتش خمپاره او را به یک گلوله ی گوشت کباب شده بدل کرد، وقتی که پس از چند هفته صورت جدیدش را در آینه دید... وقتی که جنازه «امیر» را در وادی رحمت به خاک سپرد... وقتی که تلویزیون خبر پذیرفته شدن قطعنامه را اعلام کرد...

«سید نورالدین عافی» را خواهم یافت و سر و دستش را خواهم بوسید. همانگونه که پس از خواندن «کوچه نقاش ها»، سید ابوالفضل کاظمی را یافتم تا به او بگویم که: «ما، فدایی شماییم.»

منبع:خبرگزاری فارس

 




:: برچسب‌ها:
ن : مهدوی
ت : پنج شنبه 91/4/22
 
 
 
محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.