سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
   
تقیه اهل سنت

اهل سنت از آنجا که همواره حکومت داشته یا حکومت همراه و همفکرشان بوده است، نیاز به تقیه نداشته اند و به همین دلیل مجبور نبوده اند از آن استفاده کنند. عدم نیاز اهل سنت به تقیه و کتمان مذهب، آنان را به این باور رسانده اند که تقیه یک عمل حرام و گناه است . معمولا اهل سنت از تقیه با عنوان نفاق یاد می کنند. این نگاه به تقیه غیر از اینکه با آیات قرآن و احادیث صحیح از پیامبر (ص) در تضاد است ، گاه با رفتار های خود شان نیز که در مواردی مجبور به تقیه شده و از آن استفاده کرده اند، منافات دارد. متاسفانه اهل سنت، بجای آنکه قرآن و سنت پیامبر(ص) را ملاک داوری قرار دهند , خود شان را ملاک سنجش قرار داده هر گروه و مذهبی را که با آن ها در اعتقاد و رفتار و آیین های مذهبی هماهنگ نباشد , به کفر و رفض و بدعت و ... متهم می کنند. در مورد تقیه هم آنان به این دلیل که خود به آن گرفتار نبوده و همواره عامل فشار بر مذهب شیعه بوده اند ، شیعیان را بخاطر تقیه و عدم اظهار اعتقادات و مذهب شان متهم به کفر و نفاق می کنند. با اینحال در برخی موارد آن ها نیز بخاطر عدم تحمل مذهب رقیب در میان خود شان مجبور به تقیه شده اند که در زیر دو نمونه از تقیه اهل سنت , از زبان خود شان بازگو می شود :

زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت در شعری اینگونه از مردمان زمان خود شکایت کرده و تقیه خود را از آن ها اینگونه ابراز می کند :

اذا سألوا عن مذهبی لم ابح بهم         و اکتمه کتمانه لی اسلم

فإن حنفیا قلت قالوا باننی       ابیح الطلا و هو الشراب المحرم

و ان مالکیا قلت قالوا باننی         ابیح لهم اکل الکلاب و هم هم

و ان شافعیا قلت قالوا باننی          ابیح نکاح البنت و البنت یحرم

و ان حنبلیا قلت قالوا باننی             ثقیل حلولی بغیض مجسم

و ان قلت من اهل الحدیث و حزبه/ یقولون تیس لیس یدری و یفهم

تعجبت من هذا الزمان و اهله      فما احد من السن الناس یسلم

و اخرنی دهری و قدم معشرا          علی انهم لا یعلمون و اعلم

و مذ افلح الجهات ایقنت اننی         انا المیم والایام افلح اعلم

یعنی :

اگر از من از مذهبم سئوال کنند , من مذهبم را برای آنان آشکار نخواهم کرد ؛ چرا که اگر بگویم حنفی هستم به من خواهند گفت : من " طلا" را حلال می دانم در صورتی که طلا یکنوع شراب است که خوردن آن حرام است. اگر بگویم مالکی هستم به من خواهند گفت : تو خوردن گوشت سگ را حلال می دانی در صورتی که گوشت سگ نجس و حرام است. اگر بگویم شافعی هستم به من طعنه می زنند که من ازدواج با دختر خود را مباح می دانم در صورتی که ازدواج با دختر انسان حرام است. و اگر بگویم حنبلی هستم می گویند مردی کودن و قائل به جسمیت خدا و حلول روح خدا در جسم هستم. و اگر بگویم از اهل حدیثم به من میگویند او گاوی است که عقل و شعور ندارد. من از این این زمان و مردم شان متعجبم که هیچکس از زبان آن ها در امان نیست. روزگار مرا پایین آورده و گروهی را بالا برده است در صورتی که آن ها مردمی نادانند و من مردی دانا. هرگاه " جهت ها " به رستگاری برسند من یقین پیدا می کنم که من " میم" ام و روز ها رستگار ترو دانا تر.

شعر دیگر از این گویا تر است .

ابوبکر محمد بن عبد الباقی (م 535) از علمای حنبلی در باره کتمان مذهب خود چنین می گوید :

احفظ لسانک لا تبح بثلاثه

سن و مال ما استطعت و مذهب

 

فعلی الثلاثه تبتلی بثلاثه

بمکفر و بحاسد و مکذب [1]

زبانت را از بیان سه چیز برای مردم نگهدار

تا می توانی از بیان سن و سال خود و مال و مذهبت خود داری کن

و اگر این سه را برای مردم بازگو کنی به سه کس گرفتار می شوی

یکی تکفیر کننده (اگر مذهبت را آشکار کنی ) و حاسد (اگر مالت را بگویی) و تکذیب کننده (اگر سن خود را برای مردم بگویی)


[1] طبقات الشافعیه ، ج4 ، ص23 چاپ دار المعرفه بیروت




:: برچسب‌ها:
ن : مهدوی
ت : سه شنبه 89/5/19
 
 
 
محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.